قبلا یه فید گذاشته بودم , وگفتم که مداحمون گفت شاید به شب بیست و سوم نرسیم , اون جا در حد حرف بود ولی مثلیکه اون شب واقعا" بعضیا به شب بیست و سوم نرسیدن , مشهد اون موقعی که یه خورده لرزیده بود , خیلی نگران بودم , نمیتونستم راه برم , همش نگران بودم تا نکنه دوباره میاد و ما بمیریم , حتی دستشویی رفتنم با ترس شده بود!! , چقدر ناراحتم کرد وقتی شنیدم اذربایجان زلزله اومده , می تونست مشهد بیاد ,
می تونست یکی از اون ادما که چند روز دیگه زیر خروار ها خاک باید بخوابند من میبودم , واقعا" امادگی مرگ دارم , حتی باورش برام سخته که اینقدر مرگ بهمون نزدیکه و ما غافل از اونیم , حتی باورش برام سخته که شاید فردا , شاید یک دقیقه بعد , شاید یک ثانیه بعد با اون همه نماز قضا و گناه باید برم زیر خاک .....
[ یکشنبه 91/5/22 ] [ 11:36 عصر ] [ پوریا ]